ايندي‌كي چاتديم آلتميشا...؟! به مناسبت4 دی ماه سالروز تولد حمید آرش آزاد
مين اوچ‌يوز ايرمي يئددي‌ده گلديم بو دونيايا
گلديم اوْلام عؤمور بوْيو طنزايله همسايا

حتماً بوْروكراسي آز ايميش من گله‌ن زمان
چون صبح اوْلدو، چكمه دي ايش‌لر گون‌اوْرتايا

منده‌ن قاباقكي قارداشيم اؤلموشدو اوّل ايل
نؤوبت منه چاتاندا، قوْيوب عزراييل مايا

چون افتخارلي اؤلكه‌ده دوْغموش آنام مني
دايم ايشيم گير اوْلدو، باشيم دوشدو غوْوغايا

«كمبوجيه» گئديب، اؤكوز اؤلدوردو مصرده
يوزمين‌ده قامچي ووردو «خشايارشا» دريايا

آنجاق‌كي، منده چون يوْخ‌ايدي عقل‌ايله شعور
وئرديم بؤيوك‌لرين باشا- باش زحمتين ضايا

اوْنلار خزانه‌لر تالاييب، اؤلكه‌لر آليب
من ائتمي‌شم كاغيذ- قلمي ال‌ده سرمايا

اوْنلار قوْشون چكيب، دؤيوشوب شرق- غرب‌ايله
من ناخلف‌ ده‌گيرمي شم اوْنلارلا دعوايا

«آدم» بابام بهشتي ايكي بوغدايا ساتيب
من‌ده بو دونياني ساتيرام ايندي آرپايا

القصّه، گلمي‌شم بئله دؤوراندا كئف چكه‌م
ال‌ده قاشيق، هجوم گتيره‌م گونده شوْربايا

وارسيل يئيه‌نده خاوياري، طاووسون دؤشون
من‌ده ائده‌م قوْناق اؤزومو بير يومورتايا

گلديم‌كي طنز‌ايله اوْيادام خلقي اويقودان
تا اويمويا داها كلكه، رنگه، حوْققايا

گلديم رياكارين آچام اوْوجون بو دونيادا
بير ايش گؤره‌م‌كي، تيخديغي بال دؤنسون ازوايا

حق چون آجي‌يدي، قاتديم اوْنو دادلي طنزايله
درمان اوچون، اوْ زنجفيلي بوكدوم حلوايا

اكديم گولوش گولون دوْداغيندا بو ائل‌لرين
ائل‌ده اوْ قدر لُطف ائله‌ييب، گلمه‌ز هئچ سايا

تورك «آرش» اوْلدوم، آتديغيم اوْخ دگدي دوز خالا
هئچ يانمازام جانيم اوْلا قوربان بو سئودايا

======================================================================
به مناسبت چهارم دی ماه سالروز تولد حمید آرش آزاد حميد آرش آزاد به قلم خودش
«حميد آرش آزاد» در ساعات بعد از نيمه شب چهارم دي‌ماه 1327 برابر با 25 دسامبر 1948 به دنيا آمده كه چون روز تولدش مصادف با 13 ماه صفر بوده، مادر مرحومه‌اش هميشه عقيده داشت كه او، يك آدم «نحس» و «يك دنده» است كه البته در حال حاضر و در كانون گرم خانواده نيز، خانمش همين عقيده را دارد كه البته به ما مربوط نيست و خود دانند.
محل تولد «آرش آزاد» خانه‌اي در كوچه‌ي «باغ دربندي» بود. محل دربند يك متري و هزار پيچ كه يك سرش به كوي «سيداسلام» و سر ديگرش به «كوره‌باشي» ختم مي‌شود كه اينها هم به ترتيب، به خيابان‌هاي «ملل متحد» و «منجم» مربوط مي‌شوند. پس خيلي هم بي‌ربط نيست كه يكي از نام‌هاي مستعار خودش را «كوره‌باشي اوشاغي» انتخاب كرده است.
«حميد آرش» در مقطع ابتدايي، پنج سال در دبستان «نوروز» در همان كوره‌باشي درس خوانده، كلاس ششم ابتدايي را در مدرسه‌هاي «ويچويه‌اي» و «كوزه‌كناني» در محله‌ي «كوزه‌گر خانا اوستو» ـ ابتداي خيابان حجتي فعلي ـ گذرانده، سه سال سيكل اول متوسطه را در دبيرستان «رازي» بوده و سيكل دوم را نيز در رشته‌ي «ادبي» در دبيرستان‌هاي «ضميمه‌ي دانش‌سرا» و «دهخدا» خوانده و در واقع، مانند يك مرده‌ي مشغول ذمه، از گوري به گور ديگر فرار كرده و بالاخره يك ورقه‌ي ديپلم در رشته‌ي ادبي گرفته است.
از نظر تحصيلات عاليه نيز، «آرش» در سال 1349 در كنكور سراسري، در رشته‌ي «زبان و ادبيات فارسي» از دوره‌ي روزانه‌ي دانشگاه تبريز قبول شده كه پس از سه سال تحصيل در اين رشته، موفق به ترك تحصيل اجباري شده است. بعد در رشته‌ي «حقوق قضايي» از دانشگاه تهران قبول شده و بعد از دو سال اقامت در تهران، به طرزي بسيار عارفانه و پيروزمندانه، توانسته است به افتخار «سه ترمه» شدن نايل شود و به آغوش تبريز بازگردد. البته در نهايت، دوره‌هاي شبانه‌ي رشته‌ي «علوم اجتماعي» در دانشگاه تبريز به دادش رسيده و آبرويش را خريده، وگرنه...!
جالب است كه با اين همه افتخارات فراوان، هميشه به فرزندانش نصيحت مي‌كند كه به طور مرتب در كلاس‌هاي مدرسه و دانشگاه حاضر بشوند، شب و روز مطالعه بكنند، خوب درس بخوانند و...!
از نظر شغلي نيز، جناب «آرش» چند سالي آموزگار مقطع ابتدايي و دبير مقطع «راهنمايي تحصيلي» بود. بعد از ترك موفقيت‌آميز اين شغل نيز، آن اندازه كه حاجي بازاري‌هاي پولدار «صيغه» عوض مي‌كنند، جناب «آرش» هم شغل عوض كرده و شايد بتوان گفت كه از نظر تعداد و تنوع مشاغل، ركورد شكسته و در نهايت، با تحريكات، زير پا نشستن‌ها و از راه به در كردن‌هاي يك رفيق ناباب، به شغل «روزنامه‌نگاري» رو آورد. «آرش» كار روزنامه‌نگاري را با روزنامه‌ي «فروغ آزادي» آغاز كرد و بعد از همكاري با سه روزنامه و هفته‌نامه‌هاي ديگر، بالاخره به صورت يك عنصر نفوذي و مشكوك، وارد روزنامه‌ي «امين» شد كه سال‌ها در آنجا كار كرد و بالاخره بازنشسته شد.
«آرش» از سال 1374 همكاري با موسسه «گل‌آقا» را آغاز كرده و آثار طنزآميز خود را به صورت شعر و نثر، در هفته‌نامه و ماهنامه‌ي «گل‌آقا» و نيز در «بچه‌ها... گل‌آقا» به چاپ رسانده است. او يكي از «همكاران پيوسته» در گل‌آقا بوده و هست كه همكاري بسيار جدي و دايمي دارد و آثار طنزآميزش با نام‌هاي چون: «گول اوْغلان»، «قزلباش»، «طوطي بالاسي»، «بچه طوطي»، «بيگلر بيگي»، «وروجك تبريزي»، «لك لك كوتوله»، «خان‌دايي»، «كوره‌باشي اوشاغي»، «آراز» و... در نشريات مختلف «گل‌آقا» به چاپ رسيده است. در ضمن، او نخستين كسي بود كه شعرهاي طنزآميز به زبان تركي را در «هفته‌نامه‌ي گل‌آقا» به چاپ رساند.
آرش آزاد تا امروز، كتاب هاي «مفتون خاك» اثر «طالب آپ آيدين»، «ياغي» اثر «ياشار كمال»، «گرگ‌هاي قانلي دره» اثر «دورسون چامليجا» و «مسافران سياره‌ي آلفا» اثر «اميل پتايا» را ترجمه و منتشر كرده و نيز كتاب جاودانه‌ي «هوپ ـ هوپ‌نامه» اثر «ميرزا علي‌اكبر طاهرزاده ـ صابر» را از الفباي سيريليك به خط رايج در ايران برگردانده و به چاپ رسانده است و از اشعار «تركي» و «فارسي» خود وي نيز در دو كتاب «جيزيغيندان چيخما بالا» و «جولو ـ جولويه قالمادي» منتشر شده كه در نخستين ماه‌هاي بعد از چاپ، خيلي زود به فروش رفته‌اند و در حال حاضر نيز، ده‌ها داستان كوتاه طنزآميز و بيشتر از دو هزار قطعه اشعار طنزآميز و بيشتر از دو هزار قطعه اشعار طنز سياسي ـ اجتماعي دارد كه بخش‌هايي از خانه را اشغال كرده‌اند و آماده‌ي چاپ هستند كه البته، سر و صداي اهالي خانه را هم درمي‌آورند، چون اجازه‌ي جابه‌جاي آنها و تميز كردن يكي از اتاق‌هاي اشغال شده را هم نمي‌دهد!
«آرش آزاد» يك بار در جشنواره‌ي آذربايجان‌شرقي و يك بار در جشنواره‌ي استان زنجان، توانسته است مقام اول رشته‌ي «طنز» در ميان طنزپردازان استان‌هاي زنجان، اردبيل، آذربايجان‌غربي، آذربايجان‌شرقي را به خود اختصاص دهد و از اين بابت، تعدادي «تمام سكه‌ي بهارآزادي» و «لوح تقدير» كسب بكند كه البته سكه‌ها را ـ از ترس ـ به خانمش داده و لوح تقديرها را در اتاق خودش نگه داشته است كه در كوزه بگذارد و آبش را بخورد. چندين بار هم در مسابقات سراسري طنز، شعر، مقاله و جدول، جزو هشت نفر اول ايران بوده كه البته تهراني‌ها در حق او لطف كرده و اجازه نداده‌اند مقام اول را به دست بياورد.
در يك كلام و به طور خلاصه، آدم به اين نتيجه مي‌رسد كه جناب «آرش» چندين و چند دفعه، «شاخ غول»، «گرز رستم» و چيزهايي از اين قبيل را شكسته است كه بايد جريمه‌هايش را بپردازد كه البته هميشه هم جريمه پرداخته است. اما هنوز كه هنوز است، كسي نمي‌داند كه شكسته‌هاي آن «شاخ غول» و «گرز رستم» را در كجا پنهان كرده است؟!
«آرش» كار سرودن شعر را با «غزل» آغاز كرده و در 15 سالگي خيال مي‌كرد كه با ساختن غزل عاشقانه، مي‌تواند تبديل به يك «عارف وارسته» بشود. اما مادر مرحومه‌اش كه خيال كرده بود پسرش عاشق دختر فلان همسايه شده، چنان تجليل و تشويقي از او به عمل مي‌آورد كه اين «جوجه عارف» تا زمان 28 سالگي به بعد از انداختن طوق لعنت به گردنش، ديگر مرتكب هيچ غزل عارفانه‌اي نمي‌شود.
«آرش آزاد» هر دو زبان تركي و فارسي، غزل‌هاي بسياري سروده است و در ساختن غزل به اندازه‌اي تسلط و استعداد داشته كه زماني كه مي‌خواسته سرودن غزل را كنار بگذارد و به ساختن اشعار «طنز» بپردازد، استاد بزرگ و بزرگواري همچون جناب آقاي «يحيي شيدا» به او مي‌گويد: «آرش! حيف است كه تو غزل را كنار بگذاري. ادامه بده. تو مي‌تواني در غزل معاصر آذربايجان، تبديل به يك پديده‌ي بزرگ و درخشان بشوي.»
اما «آرش» براي هميشه به «طنز» رو مي‌آورد. دليلي هم كه مطرح مي‌كند اين است كه: «چون ديدم كه تعداد غزل‌سرايان خوب و بااستعداد فراوان، اما جاي طنز، خالي است، به سرودن شعرهاي ساتيريك پرداختم.»
كسي هم نبود از ايشان بپرسد كه: «مگر جناب عالي مسئول پر كردن همه‌ي جاهاي خالي هستي؟ اگر واقعاً خودت را در اين مورد مسئول مي‌داني، بهتر است اول جاهاي خالي در وجود خودت، از قبيل جيب، چانه و... را پر بكني و بعد به فكر جاهاي خالي ديگر باشي!»
آرش آزاد در تير 89 نيز توانست رتبه اول جشنواره مطبوعات شمال‌غرب كشور را كسب كند.
اما دست تقدير اجازه نداد تا استاد پايان زندگينامه‌ي خويش را بنگارد. به ناچار ما در تكميل آن مي‌نويسيم: «استاد آرش آزاد بعد از سال‌ها جدال با بيماري ريوي، عصر روز شنبه بيست و سوم مردادماه در بيمارستان امام‌رضا(ع) تبريز دار فاني را وداع گفت و دو روز پس از آن در قطعه‌ي هنرمندان «وادي رحمت تبريز» به خاك آرميد.
روحش قرين حق و راهش پر رهرو باد.


به مناسبت 4 دی سالروز تولد حمید آرش آزاد نصير پايگذار مِي و مينايه ده‌يَر
عزيز اديب، شاعر و احساسلي دوْستوم، حميد آرش‌آزاد جنابلارينا
«آرش»‌ين طنزي وئريبدير مِي و مينايه ده‌يَر
اوْنون هر باللي سؤزو، يوز مِي و مينايه ده‌يَر

آرشين هر غزلي گوللو گولوستان باغي‌دير
شهرتي عرشه چاتيب، گنبدِ مينايه ده‌يَر

سانكي بال شهدي‌دي كاميندا ائلين دوزلو سؤزو
آرش اولدوزسا، گئنه دوْغروسو مين آيه ده‌يَر

گاه پوْزور، گاه‌دا قوْشور، گاه داغيديب، گاه‌دا دوزور
يازيلا مدحينه يوز مطلب و مين آيه، ده‌يَر

سانجيري باللي ديل‌ايله، باريشاركن، كوسورو
وئريه بر بير نَفَسي‌ايله دمِ عيسايه دَه‌يَر

گؤزلري سانكي بير اولدوزدو، پاريلدار گئجه‌لر
بير قاريش بوْي‌لا، وئرير هر قد و بالايه دَه‌يَر

نه‌دير ايهام؟ نه ايما؟ نه كنايه؟ نه‌دي طنز؟
سؤزده آرش‌دي وئره‌ن عالي و اعلايه دَه‌يَر

بير دَه‌يرلي كيشي، هر كس‌ده دَه‌يَر وار، تانييار
اوْ وئريب شهريارا، واحده، نيمايه دَه‌يَر

فرهادين اوْلسا كولونگو، «قلمين آرشي وار»؟
وئردي مجنون كيمي شيرين‌ايله ليلايه دَه‌يَر
آرشين وار ايپه‌كي، مخملي، ديباسي، شالي
خنجري، اوْخ- كماني، پنبه و ديبايه دَه‌يَر

او جاليب عرشه، اوجالديب اوْ، گؤيه طنز سؤزون
بيل، «نصير»ا، اوْ وئريب هرگونه، هر آيه دَه‌يَر

===============================================================
به مناسبت چهارم دی ماه سالروز تولد حمید آرش آزاد شاعرين 61- نجي دوْغوم گونو مناسبتي‌ايله
غريبه گيره دوشدوم!؟


آلتميش ياشي قوْيدوم دالا، آلتميش بيره دوشدوم
آلتميش بير ايل اوْلموش، بو جهان‌دا گيره دوشدوم
شك‌سيز، منه روزي يازيليب تك لبنيّات
شيت سوددن آنام آچدي‌‌دا، شوْر پنديره دوشدوم
شايد‌ده فلك اؤنجه‌سي گون روزي يازيرميش
يوْل‌لار ترافيك اوْلدو، قاليب، تأخيره دوشدوم
وارلي اوشاغي موْز يئدي، نارگيل‌ده دوْيونجا
من‌ده بير اوْوج قوردلو- چوروك انجيره دوشدوم
قيش فصلي دوْغولدوم، ولي عؤمروم بوْيو يانديم
بلكه سببي شاختا ايدي تنديره دوشدوم؟!
يئرسيز دگيل ايپ باغلاييرام چوْخ‌لارينا من
اوّل‌ده اؤزوم بنده گيريب، كنديره‌ دوشدوم
تاختا بئشيگ آلميشدي آتام، چئوره‌سي زنجير
اوْن گونلوك ايديم من، اوْ زمان زنجيره دوشدوم
آزادليق اوچون، اسكي- بله‌ك‌له گوله‌شيرديم
شؤرتوك بادالاق سالدي، ييخيلديم، زيره دوشدوم
شؤرتوك- بله‌ك‌ايله ال- آياق باغلانير اوّل
لاپ دوز دوْغولان گون بو آجي تقديره دوشدوم
گويا اوْ زمان چوْخلو خرابكارليق ائديرديم
يوزلر يوْل آتام حُكم وئريب، تعزيره دوشدوم
ظنّيم بودو، غرب ائيله‌دي فرهنگي تهاجم
چون‌كي، بو خرابكارليغا بيردن- بيره دوشدوم
آمريكالي يوزلر كانال، اينتئرنئته لعنت
چون‌كي، هله قونداق زماني تقصيره دوشدوم
نئيله‌ك؟ يئتيب آلتميش بيره ايندي ياشيم، «آرش»!
مس اوْلدو قيزيل، شعركيمي اكسيره دوشدوم

به مناسبت چهارم دی ماه سالروز تولد حمیدآرش آزاد
بهروز ايماني
شيرين سؤزلرين آجي گولوشو
(جولوجولويه قالمادي شعر توپلوسونا) اؤتري­يير باخيش
بير نئچه ايل بوندان اول، اوستاد حميد آرش‌آزادين شعرلر مجموعه­سيني آليب اوخودوقدا، بو اثري اوره­ک آچان و کؤنول اوخشايان گؤردوم. بونونلادا سؤزو گئده­ن کتاب باره ده اؤز فيکير و دوشونجه­لريمي کاغيذ اوزه­رينه گتيريب، تبريزين گونده­ليک قزئت­لرينين بيرينده اونو چاپ ائتديرديم. من اؤزوموم شخصاً حميد آرش‌آزادين اثرلريني روزنامه­لرده و باشقا مجموعه­لرده ايزله­ين­­لرين بيرييم. اونا گؤره ده «جولوجولويه قالمادي» کتابيني گؤردوکده باشقا بير يازي قلمه آلماق قرارينا گلديم. اوميد ائديرم شاعرين ياراديجيليق دونياسيندان بهره­لنميش اولام. من و بير چوخ قلم دوستلاريميزين قناعتينه گؤره حميد آرش‌آزادين آنا ديلينده يازيب ياراتديغي شعرلر، باشقا شعرلريندن گوجلو و معنا توتومو باخيميندان اوستون موقعيت قازانير. من بو باره ده سؤز آچمادان اؤنجه، فارسجا يازديغي بير شعريندن فاکت گتيرمکله، گؤره­جه­ييک­لي، اونون فارس ديلينده يازديغي طنزلرده، فارس طنز اوستادلاريندان نه اينکي گئري دئييل، بلکه بير چوخ طنز شاعرلريندن ده قاباقدا گئدير. شاعيرين اينترنت رديفلي شعريني اوخوياندا گؤره­جه­ييک، او دؤرونون نبضيني نئجه حساسليقلا توتور و علمين قاباغينا انگل تؤره­دنلري اؤز سؤز قيرمانجيلارينين قاباغينا قاتيب، قوور:
قاچاق و جرم جنايت هميشه حرفه­­ي اوست
گمان کنم که همان مافياست اينترنت
فکنده تفرقه و گشته دشمن وحدت
به ظنّ بنده، خط استواست اينترنت
فضول هست و خبرچين و غيره! و جاسوس
ستون پنجم در خانه­هاست اينترنت
به سود ماست که فيتلرگذاري­اش بکنيم.
براي اين که به کشتن رواست اينترنت
شاعيرين فارسي شعرلرينين ماراقلي حيصه­لريندن بيري ده فريدون­ مشيري شعرلرينه اؤزونه مخصوص طنز حالتي ايله ياناشماسي دير. اونون مشهور «کوچه» شعرينه نظيره اولاراق، شاعيرين اليندن ياپيشيب، تبريزين، کاسيب محله­لرينده، فلاکتله ياشايان کوچه­لري دولانديرير و اؤز باخيشلاري ايله اونون (فريدون مشيري­نين) نئجه فرقلي اولدوغونو اوز اوخوجوسونا آنديرير.
آرشين شعرينده اولان جانلي تابلولاري سئير ائده­نده انسان اوزونو او صحنه­لردن قيراقدا گؤرمور! «ائله بو؟!» رديف­لي غزلينده هامي شاعر کيمي اؤزونو، مسئوليت­لي گؤرور و اؤلکه مسئوللارينين عمل­سيز ايشلريني كؤوره­ک، يوموشاق بير ايفاده ايله، اونلاري بئله بير منطقي و کسرلي سورغولار قارشيسيندا قويور:
هر بير حق سؤز دئيه­نه مين جوره تهمت ياخيلير
بعضي کس­لرده کي وجدان و رفاقت ائله بو؟!
بير موبايل ايله اوتوز يئرده مديرليک ائديلير
ايش ياراتماق جوانا، اؤلکه­يه خدمت ائله بو؟!
نه ائوينده، نه ائشيکده، سني کيمسه تانيماز
«آرش» او شاعر اولوب، تاپديغين عزّت ائله بو؟!
سؤز صرافلارينين بير چوخ ماراق دايره­سينه دوشن مسئله­لردن بيري ده، دئديگي سؤزه صاحب اولماماق و وئرديگي وعده­لره عمل ائتمه­ييب، انسانلاري آلدان آداملارين ايچ اوزونو آچماقدير. شاعيرين «هله وار اختياريميز» باشليقلي شعرينده جامعه­ميزين بير چوخ چتين ليک­لري، بديعي افاده­لر و دولغون مصراعلارلا، هر بير اوخوجونو واله ائدير. شعرين باشلانشيندا گؤروندويو کيمي:
دوزدور اولوب پنيرله چؤره­ک شام ناهاريميز
آنجاق سئوين کي توليد اولور چوخ شعاريميز
ميليوندا بير اگر چيخا بو وعده­لرده دوز
جنّت اولار وطن، خوش اولار روزگاريميز
«جولوجولويه قالمادي» کتابي­نين آلتميشاياخين تورکجه شعرلري ايچريسيندن هئچ بيريني، باشقاسيندان سئچمک ممکن دئييل، اونا گؤره‌ده هاميسي آخيجي، گؤزه­ل و درين معنالي دير. آذربايجان طنز ادبياتيني ورقله­ينده هر بير شاعير و يا يازيچي­نين آدي او زامان ابديّته قووشور‌کي، او دؤورونون اجتماعي، سياسي و مدني حادثه­لرينه دريندن ياناشير و خالقين دوشوندويونو، طنز ديلينده اؤز اوره­ک سؤزلريني يازير. منجه، شاعير حميد آرش‌آزادين شعري خالقيميزا هله تانينماميش قالير. من ائشيده­نده- کي، بو دويغولو شاعر و ژورنالست باره ده قلم صاحب­لرينين اوره­ک سؤزلري بير يئره توپلاناجاق و نشر ائديله­جک­دير. بو معنوي ايش مني سئوينديردي، اونا گؤره کي، بلکه اونون شعرينين نه سويّه ده اولدوغونا بير جيغير آچيلدي. سؤزومو شاعيرين بير نئجه بند شعري ايله تماملاييرام.
قويمايين سانسورچولار! ذلّت گلير
هر طرفدن يوز قاطار تهمت گلير
بير زامان ايلده گليردي بير دؤنه
بوللانيبدير ايندي، هر ساعت گلير
***
بو کتابي اودلايين سانسورچولار
دوغر ايييب ـ کسمک اونا راحت گلير
آرش آچجاق آغزيني سانسورلايين
چونکي اوندان هر زامان زحمت گلير.
«سون»


به مناسبت چهارم دی ماه سالروز تولد حمید آرش آزاد
به مناسبت چهارم دی ماه سالروز تولد حمید آرش آزاد
زلال‌تر از آيينه
رنجي تبريزي
اگر چه شصت سال شد زعمر پربهاي تو
هميشه عمر نوح را طلب كنم براي تو
قصيده، مثنوي، غزل، تمام شعرهاي من
هزار بار جاي گل، بُود نثار پاي تو
دل غمين و خسته را به وجد آورد همي
كلام حكمتانه و بيان دلرباي تو
برون زسينه مي‌برد دل به خون نشسته را
در اين ديار بي‌كسي، نگاه آشناي تو
زسير گلشن و چمن صفا فزون دهد به دل
زلالتر زآينه، به هر كجا، صفاي تو
در اين زمانه هر كه را هزار پند مي‌دهد
كلام خنده دار و بيت بيت طنزهاي تو
چو «رنجي» ار چه برده‌اي زياد خويشتن مرا
ولي زسر نمي‌رود برون دمي هواي تو

به مناسبت چهارم دی ماه سالروز تولد حمیدآرش آزاد
رحماني خياوي
حميد آرش‌آزاد و اونون گولوش دونياسي
هامي‌يا معلوم اولدوغوكيمي ساتيريك صنعتي چوخدا آسان يازيلا بيلمير. بعضي‌لرين عقيده‌سينه گورا «ياخشي ساتيرانهوسي هيچ‌ده هر هانسي قيمتلي علمي كشفدن آز اهمييتلي دئيبلدير.»(1)
ساتيرا روحي خسته‌ليك‌لره اَن دَيَرلي درمان اولوب و اولاجاقدير. جمعيت‌ده هرقدر انسانين قيمتي اونون وار- دولتي اساسيندا اولچورسه، گولوش ادبياتينا ميدان آچيلير. آذربايجان ادبياتيندا، ايرمينجي عصردن، گولوش شعري و نثري اونون قوّتلي قولو اولوبدور. ميرزازين‌العابدين مراغه‌اي، عبدالرحيم طالب‌زاده، ميرزاعلي معجز؛ و بو ياخينليغدا، حدّاد،‌كريمي مراغه‌اي، يالقئز، شهرك و «آرش‌آزاد» ساتيرا صنعتيندن بويوك باجاريقلا بهره‌لَنن شاعير و يازيچيلاريميزديلار.
«آرش‌آزاد» ين شعرينده معيشيتين ان خيردا مسئله‌لر‌يندن (ساعاتين عوضله‌مسي، تويوغون باهالاشماسي، سوپورگه‌چي‌نين بايرامليق ايسته‌مَسي و...) توتموش، اجتماعي- سياسي حادثه‌لره (انتقادچي يازيچيلارين سيجيللي‌لري باطل اولماق، اَيريني دوز يازماق اجبارينا قالماق و...) قدر مزه‌لي بير اسلوبدا عكس تاپئبدير.
بو دره دوز اولايدي
دووره‌سي بوز اولايدي
كاش «سيما» نين طنزينده
بير چيمديك دوز اولايدي
***
دينله مني، شاعر جان
قلمينه جان قوربان
گوزله طنز يازاندا
چوخ چيخما جيزيقيدان
***
بير نالا وور، بير ميخا
قويما چوخ سسي چيخا
قورخ‌كي، قارانليق دئوي
سني كوكوندن ييخا
***
حق سوزده چوخدور عذاب
اونا اؤرت شيرين لعاب
سوزو بئله گتيركي
نه شيش يانسين نه كباب(2)
شاعر اجتماعي حياتدا گوردويو يارامازليقلاري ساده‌جه اولاراق تصوير ائدير و اونلاري تنقيد شالاغينا توتور. ساده يازماغي شاعري درينليگه گنتمكدن مانع اولمور، چون‌كي اوزو جمعيتين اَن درين قات لارينا ده‌ك آتيلماشلاردان اولوب و اونلارلا قايناييب، جوشوب. بو ايسه شاعره ماكسيم گورگي يا ساياق آغير ياشاييق چتينليگي چينينه قويسادا، بويوك دوشونجه‌يه مالك ائديبدير و اونا قارتالا تك تيزبين گوزلوك باغيشلاييدير:
چوخلو وصف ائتديگين او حُسن و وجاهت ائله بو؟
باهارا طعنه ووران بوللو طراوت ائله‌بو؟
هر بير حق سوز دئيه‌نه مين جوره تهمت ياخيلير
بعضي‌ كس لرده‌كي وجدان و ديانت ائله‌ بو؟
ايكي مليون «خودي» اولموش نئچه مليون «نخودي»
او شعارلاردا گله‌ن «بيرليك» او «وحدت» ائله بو؟
«جيك» سنين، «بؤك»ده سنين، «آلچي» را، «توْوخان» داسنين
شريكيك «اوْنبايا» دا، رسمِ رفاقت ائله بو؟
ماهواره، ياساق، اينتر نئته فيلتر تاخيلير
ائشيديب- گؤرمك حرام اولدو، صراحت ائله بو؟
«دوشونوب، دينمه، دانيشما، گوزونو آغزيني يوم»
بئله بير عصرده، آزادليغا حؤرمت ائله بو؟(3)
معيشت ساتيراسي آرش‌آزاد ياراديجيليقيندا اساس محوري توتور. ائله بو سببه‌ گوره زحمت‌كش خالقين گئييم پالتاريندان توتموش چوره‌يه، خوره‌يه قدر هر شئيين عذاب- اذيّتيله تاپئلماسي‌كيمي مسئله‌لرده اونون شعرينه داخل اولوبدور.
معيشت ساتيراسي آذربايجان ادبياتيندا، او جمله‌دن محمدباقر خلخالي، لعلي حكيم، شكوهي، صراف و... كيمي شاعرلرين اثرلرينده عكسيني تاپيب، آنجاق بوگونكي شاعرلر يالقيزدان توتموش آرش‌آزاد و شهره‌كه قدر اوز زامانين اساس مسئله‌له‌ينه تانئييب و اونلاردا اولان چيركينليگي گولوش راوايتنان درمان ائله‌مگه چاليشيرلار آرش‌آزاد حافظ‌دن تضمين گوتوره‌ره‌ك جمعيت‌ده اولان عيبه‌جر وضعيتي بير ملمع شعرده لوحه‌يه چكير:
خرجيميز اولموش فراوان، الغياث
بورجوموز لاپ آشدي باشدان، الغياث
گورمه‌ديك بير جنس ارزان، الغياث
«درد ما را نيست درمان، الغياث
هجر ما را نيست پايان، الغياث»
ياغ تاپئلمير عرشه قالخميش نرخ قند
اَت بيزي هجرينده ائتميش دردمند
باغلاييب واعظ به گردن‌ها كمند
«دين و دل بردند و قصد جان كنند
الغياث، از هجرخوبان(!) الغياث»

قيرخ بئشه قالخسا اگر جانلاردا تب
اللي دوكاندا تاپيلماز بيرجه حبّ
احتكار ائتميش داواني بو لهب
«در بهاي بوسه‌اي، جاني طلب
مي‌كنند اين دلستانان الغياث»(4)
وطن اولادينين حسرتي، يوخسول، مظلوم زحمت آراملارينين طالعين دوشونمك، اونلارين حقوق و حاققئني جسارتله مدافعه ائتمك ح. آرشين يارادئجئلئغيندا مُهم موتيف حسابا گلير. اونون شعرلرينده بعضاً ايلك باخئشدا فردي سجييّه‌لي گورونن، هجو خاراكتري داشييان شعرلرينه‌ده شاعر درين سياسي مضمون و ايديا قارئشدئرير. اونلاري اجتماعي ساتيرا سويّه‌سينه قالديرا بيلير:
سن فند بيلمه‌دين بالا! دونياني دانلاما
يوخسا زيرك ليگين، «اگر»- «آمما»‌ني دانلاما
ويلاسي، «بئنز»‌ي يوْخ، يئري دشتِ جنون‌ايدي
مجنونا چون‌كي گئتمه‌دي، ليلاني دانلاما
«سيما» بو خلقه قورباغا، ياقارغا گؤسترير
گؤزدن ايتيبسه، بولبولِ شيداني دانلاما
«آرش»! ترقّي ائتمه‌يه، يالتاقليق ايسته‌نير
سن فند بيلمه‌دين، بالا! دونياني دانلاما(5)
شاعرين ساده، آيدين و كسكين ديلي خالق ديليندن آلئنئب، اونا گوره‌ده شعرلري اويناق، كسرلي و تأثيرلي‌دير. آرش‌آزاد بو اثرلري خالق ائدنده جمعيت‌ده، كئچميش‌ده ايشله‌نن افسانه‌نه‌لردن، ضرب‌المثل‌لردن، آتالار سوزوندن، گئنيش استفاده ائدير، ائله‌ بو ديلينن، ملت‌ آراسيندا حكم سورن رشوت خورلوق، يالان، رياكارليق و يالتاقليق‌كيمي چركين صنعت‌لدي ساتيرا آتشينه توتور.
اولكه‌ده اجتماعي‌ عيبه جرليكلرله برابر، معيشتده‌كي نقصان‌لاري را، چاتئشما مازليقلاري‌دا، يالنيز ساتيرا قلمي‌ايله اصلاحين ممكونلويونو دويان بير سيرا شاعرلر بوژانرين انكشافينا چاليشمشيلار. ساتيرانين اولدوروجو، هم‌ده معالجه‌وي قامچي‌سي ايله فعاليت گوستره‌ن شاعرلرين محصولدار صنعتكارلارين بيري حميد آرش‌آزاد اولدوبدور:
دوزدور اوْلوب پنيرله چؤرك شام، ناهاريميز
آنجاق سئوين‌كي، توليد اوْلور چوْخ شُعاريميز
چيلپاق‌ليق ايله آج‌ليغا بيزلرده باخمايين
واردير ناغيلدا، شعرده چوْخ افتخاريميز
نه آغري‌ييب بو بئل لريميز، نه يوْرولموشوق
بونلا بئله‌كي، چوْخلاري اوْلموش سواريميز
«آرش»! اوزاتما چوْخ سؤزو، اسراري پرده‌له
گلمزسانا بيزيم بوقده‌ر عيب و عاريميز(6)
شعرين گوجو ائلين آلغيشلاماسيندادير. آرش‌آزادين شعرلري كوتله‌لرين طرفيندن به‌يه‌لينير. سوادسيز آداملاردا اوز ياشايئشئينن بير حصه‌سينين چيركينليگين و نقصانلارين اونون شعرينده عكس صداسين ائشيدير. اونلار بو شعرلري ائشيدنده دئييرلر: پاه آتونان! بونلاري كيم بو شاعرين قولاغينا چاتديريب؟ بلكه‌ده او ائله بيزيم بيريميزدير!» دوغروداندا بعضاً آدام بو صحنه‌لري گورنده رحمتليك جليل‌محمد قلي‌زاده‌نين سوزو يادينا دوشوركي: اي بو سوزلري ائشيدنلركي گولمكدن آغرينيزي قولاغئزين ديبينه‌قدر آچئسيز، بيليسيزكي كيمه گورلوسوز؛ بير آينايا باخين!
ح. آرشين شعري اوز دورونون نبضين توتان و اونلاري ابديلشديرن شعرلردير. شاعر باجاريقلا ائلييه بيليب‌كي حساس دَم‌لري شيكار ائديب و اونلاري بير نئچه بيت بورتلتلرينده گلن نسيللره رسم ائله‌سين. بو شعرلر زمانه‌نين طلبيندن رونمان شعرلدير و اولاجاقدير.

پانويس‌ها:
1- آذربايجان گولوشي عصرده، كامران محمد اوف، يازيچي، باكي 1989، ص 4
جيزيقدان چيخما بالا، حميد آرش‌آزاد، 1381، تبريز ص 100
3- جولو جولويه قالمادي، حميد آرش‌آزاد 1383 تبريز ص 4-133
4- جيزيقدان چيخما بالا... ص 135
5- جولو جوله‌يه قالمادي ص 146-7
6- يئنه اورادا... ص 141- 140


به مناسبت چهارم دی ماه سالروز تولد حمیدآرش آزاد
صمد چايلي 10/8/86
«حميد آرش‌آزاد» تقديم اولور
گولوش
گؤزه‌لليكلره دوْغرو بير باخيش، اوره‌يي سئوينجه چولقايير، عموره شيرينليك جالايير، ياشاييشي موتلو- اوميدلي ائله‌يير. كيمسه‌كي گؤزه‌لليگي ايسته‌دي، دوْداقلاردا گولوشو، اوره‌كلرده سئوينجي ايسته‌دي. اوْ، ياشاييشدا دئييب- گولمه‌يي، چاليب- چاغيرماغي اؤزونه ايسته‌ديكجه، اؤزگه‌يه‌ده ايسته‌دي.
بو باخيش ياشاييشين گؤزه‌لليكلرين گؤره‌ر ايكن، چيركينليك‌لري‌ده گؤرور. بيرينجي‌ني سئوه- سئوه ايكنجي‌ني تنقيد تازيانه‌سي آلتيندا يوْخسوزلوغا آپارير. كيمسه دنيا نعمت‌لرين اؤزونه ايسته‌يرسه‌ده، آنجاق دنيا باغينين بار- بهره‌سيني يالنيز اؤزونه يوْخ، اؤزگه‌يه‌ده آرزو ائله‌يير. لاكن بئله‌ بير تنقيدين ديلي، هردن باياغي و معمولي اوّلورسادا، هردن‌ده طنز شكلينده اؤزونو گؤستره‌ بيلير. طنز تنقيدچي‌سي، آجيليقلارين اوْلمامازليغيني، گولمه‌جه دانيشيق و سؤزلرله بيان ائدير. دوْداقلاري گولوشه آچاركن، گؤزلري‌ده آغلاماغا ساليب و آجيليقلاري آرادان آپارماق آرزوسون اوره‌يينده ياشادير. بئله بير يازيچي يالنيز اؤز اوره‌ييني يوْخ، بلكه‌ده هاميينن اوره‌يين آچيق ديله‌يرك، عمور يوللارين كولسوز- تيكانسيز، بو گونوشن، گله‌جه‌يي آيدين ايسته‌يير. اوّ دوْداقلار قونچاسيني بوزوشوك، آلين‌لاري قيريشيق، اوره‌كلري حسرت‌لي ايسته‌مير. بلكه‌ده چيركينليك‌لره خوْر باخار ايكن گولوش‌لر ايچينده گؤزياشي تؤكور. دئمك، بو دويغو و بيلگي بو كيمسه‌ده اوْلمور. اوْنا گؤره‌ده بئله بير دنياني تصوير ائدن، خالقين اوْدلو- آلوْولو اورمايي ايله اؤز اوره‌يين بيرگه چيرپينديران هنرمندلر ايشي‌دير.
«حميد آرش‌آزاد» تبريز ادبي مكتبينين طنز شاعيري- يازيچي‌سي‌دير. اوّنون هر بير آجيليغي قارقييان، گونده‌ليك چتين‌ليكلري اوزه چكن شعرلري، آذربايجان طنز مكتبي‌نين زنگين واراقلارين آرتيرماقدادير. بير گون باهاليغي، بيرگون حاقسيزليغي، بيرگون‌ده اجتماعي چتين‌ليكلري اينجه- اينجه مصراع‌لاردا تصويره چكيب، گولمه‌جه‌لي سؤز مورواري‌لارين مونجوق- مونجوق بيت‌لره دوزور.
گؤزه‌لليكلري ايسته‌ييب، پيسليكلري آرادان گؤتورمك ايسته‌ين حميد آرش، يالنيز شعرله يوْخ، بلكه نثر ايله‌ده اوره‌كلري سيخيتي‌دان، دوداقلاري بوزوشمه‌دن، گؤزلري آغلاماقدان، ياناقلاري سارالماقدان اوزاق ايسته‌ير. او، چيلپاقلاري گئييم‌لي، آج- يالاواجلاري توخ، ايشسيزلري ايشلي ايسته‌يير. آرش صابر، معجز، يالقيزكيمي طنز شاعيرلرين سيراسيندا دايانميش، ايشيق ساچان شاعيردير. اوْنا گؤره‌ده اوّلدوقجا اوْخوجولار طرفيندن قارشيلانيب، تقديره لايق گؤرونموشدور. او، ائل اوره‌يينده ياشايان يازيچي و شاعيرلريميزده‌ندير. گؤردويوموز كيمي، اوْنا بير، ايكي طنز سئوه‌ر يوخ، بلكه‌ده بير ائل ده‌يه‌ر وئرير.
من، بو انسان سئوه‌ر شاعيري اوره‌يينه باسان ائله قوشولوب، اونو اوره‌ييمه باسيب، شنلي گونلرين، ايشيق گله‌جه‌يين ديله‌ييرم.
آرش
گولدوره- گولدوره آغلاتدين مني
كؤنلومو اوخشادين سؤزونله آرش
آهيما قاتيبسان بو دومان، چني
قلبيمي ياخيرسان كؤزونله آرش
***
شيرين‌لي گونلري آجيدان گئجه
لاغ اوْلور يازيندا باخ، اينجه- اينجه
اوچوروم بو داغي چيخيرسان نئجه؟
چكيرسان چوخلارين اؤزونله آرش
***
درديندن سئل اوْلور گؤزومون نمي
«چايليِ»‌ني بورويور دنيانين غمي
دؤنئيدي گولشنه بوتون عالمي
اوخويوب گولئيديك سازينلا آرش


به مناسبت4 دی سالروز تولد حمید آرش آزاد طناز شهر ما مقصود سامع سردرودي
آذربایجان را باید زادگاه و خاستگاه طنزنویسان بزرگ در یکی دو قرن گذشته ایران نامید. ظهور شعرا و نویسندگان بزرگ طنزپرداز نظیر: میرزاعلی‌اکبر طاهرزاده «صابر»، «محمد جلیل قلیزاده»، «معجز» و... گواه این واقعیت تاریخی است که هنرمندان این دیار نگاهی متفاوت‌تر از ديگران به مسایل اجتماع داشته‌اند. امروزه نیز هنر طنز آذربایجان با بهره‌مندی از ذکاوت و نگاه متفاوت هنرمندان خود، جایگاه بس ارزنده‌اي در عرصه طنز کشور دارد. از جمله این هنرمندان طنزپرداز و ظناز تبریزی استاد «حميد آرش‌آزاد» است. هر چند آثار ارزشمند وي، او را بی‌نیاز از هرگونه حرف و سخن دیگر کرده است، اما نگاهي گذرا به كارنامه‌ي فرهنگي و ادبي او، ما را بيشتر با وي و انديشه‌هايش آشنا مي‌سازد.
«آرش آزاد»، متولد چهارم دی‌ماه 1327 محله «کوره‌باشی» تبریز است. تحصیلات دانشگاهی را در رشته‌های مختلف تجربه کرده است. زمانی- به قول خودش- به شغل پردرآمد معلمی پرداخته و اکنون حدود 20 سال است که روزنامه‌نگاری می‌کند و جزو نویسندگان و کادر رسمی روزنامه «امین» تبریز است. «آرش» هم شاعر است و هم مترجم و طنزپرداز. هم ترکی می‌نویسد و هم فارسی انشاء می‌کند. او از سال 74 تحت نام‌های: «گول اوغلان»، «قزلباش»، «خان دایی»، «بچه طوطی»، «بیگلربیگی»، «لک لک کوتوله»، «وروجک تبریزی» و... همکاری پیوسته با هفته‌نامه طنز «گل آقا» داشته و برای اولین بار ستون ترکی را در این نشریه بنیانگذاری کرده است. وی که در نشریات محلی با امضاء «کوره باشی اوغلو»، «آراز» و... طنز می‌نویسد، در دو جشنواره مطبوعات شمال‌غرب کشور نفر اول شده و در عرصه روزنامه‌های سراسری نیز جزو 10 نفر برگزیده بوده است. از استاد آرش‌آزاد تاکنون دو اثر ارزشمند «جیزیقدان چیخمابالا» و «جولو- جولویه قالمادی» به زبان‌هاي تركي و فارسي چاپ و منتشر شده است. وی ترجمه 5 کتاب را نیز در کارنامه خود داشته و از مترجمان صاحب قلم است. آرش در عرصه شعر طنز، صاحب انديشه‌هاي نو و تفكرات نوين بوده، نگاه وي، نگرشي نو به عرصه‌هاي مختلف سياسي- اجتماعي جامعه امروزي ماست. او عادت كرده، كه به عادت‌ها عادت نكند و همواره با نگاه متفاوت و از زواياي ديگر به كنكاش مسايل بپردازد. اشعار او خود اوست و خود آرش در دلسروده‌هايش جاري است. چنان كه گذشت، براي شناخت بيشتر وي و آشنايي با ذهنيات و انديشه‌هايش، شعر آرش رساتر و گوياتر از همه گفته‌ها و شنيده‌هاست:
من شاعر دردآشناي عصر خويشم
خدمت به اين مردم بود آيين و كيشم
سوغاتي‌ام طنز ميتن و انتقادي‌ست
كندو صفت سرشار شهد و نوش و نيشم

من طنزپردازم و پيك شادماني
آيين من صدق و صفا و مهرباني
تلخ است حرف حق، ولي من اين دوا را
با طنز شيرين مي‌كنم، آن سان كه داني«1»
اشعار آرش مملو از دلسروده‌ها و دل‌رنجه‌هاي او و مردم ديار اوست كه به طرز استادانه- و به تعبير خود او- «كندو صفت، سرشار از نيش و نوش» است. نيش و گزندگي شعر او ، نه از ره كين و طبيعت او، بلكه به قصد آگاهي و بيدار باش و از ره سوزي است كه در نهان او نهفته، و آتشي است كه در سينه‌ي سوزان وي جريان دارد. نيش او عقربي، تحقيركننده، كينه‌ورز، توهين‌آميز و تخريب‌كننده نيست. لحن اشعار او دوستانه، و گفتمان او مودبانه، نجيب و احترام‌آميز است. زبان او همان زبان و گويش توده‌ي مردم است. ساده، بدون تكلف، مليح، خودماني و عاري از هر گونه واژگان روشنفكرانه و تصنعي. آرش شاعر مردمي است كه نه ادعاي روشنفكري دارد و نه از صاحب قلمان بي‌درد مرفه است. او با زبان و به زبان مردم و از زبان توده محروم شعر مي‌گويد، چون غالب دوستداران و خوانندگان اشعار او همان مردم كوچه و بازار است. آلام مردم، دردهاي او، و دردهاي وي نيز نماد آلام و رنج‌هاي كهنه و تازه‌ي همان مردم ساده، بي‌پيرايه و نجيب است. آرش شاعر دردها و رنج‌هاست. او درد را با ناله به زاري نپرداخته، بلكه با لبخند فرياد زده مي‌زند. شعر آرش ساز و سوز مردمي است كه خود برخاسته از بطن و متن همان مردم است. در سروده‌هاي آرش حالت تصعني ديده نمي‌شود. اشعار او جوشش دروني وي و آتشفشان دردها و زخم‌هاي نهفته اوست. سروده‌هاي او مملو از نفرت و كينه به خودفريبي‌ها، چاپلوسي‌ها، تملق‌ها و در يك جمله به «زر» و «زور» و «تزوير» است. او خود را نصيحت مي‌كند كه:
از بزرگان به حذر باش و به مردم رو كن
«آرش» اين خلق تو را طنزسرا مي‌خواهد«2»
او در سرودن اشعار خود چشم به «احسنت» و «آفرين» كسي و كساني ندوخته و هيچگاه گدايي احسنت و دست مريزاد كسي و صاحب منصبي را نكرده است كه خود صاحب مناعت والا و بلند طبعي است:
نه قصيده قوشانام من، نه مديحه يازانام
نه‌ده خلعت، صله، يا جايزه‌لر شاعري‌يم
ظولمته قارشي ساواشدا بير ايشيقلي چيراغام
باغريني دلمگه جهلين، ائليمين خنجري‌يم
دوشمنم دوشمنينه، دوستونا دوستام بو ائلين
او دوكي، هر قانان انسان ديلي‌نين ازبري‌يم«3»
سروده‌هاي او فرياد رساي مردمي است كه زخم‌هاي كهنه بسياري از گذشته و ديروز خود دارند. درد و زخم او، درد و زخم «من» من نيست، بلكه درد و زخم «ما» است. فرياد او، بغض در گلو مانده و ناله‌ي در ظلمت شكسته و فروخورده‌ي من نيز مي‌باشد. آرش در سرودن شعر نقادي نمي‌كند. نوشته‌ها و اشعار او ظنز است و طنازي. وي در اين وادي جز به مبداء هستي و رضايت خلق او، دل در گرو اشارات كسي نداشته و گوشه‌ي چشمي به لبخند رضايت هيچ صاحب قدرتي ندوخته است.
ما طنزنويسان، به جز از حق نپرستيم
دل جز به رضاي دل آن يار، نبستيم
از نسل «باباطاهر» و عريان و فقيريم
«پوشيده چه داريم؟ همينيم كه هستيم»
جز حق نويسيم و به جز حق نسراييم
زيرا كه كسي را به جز از او نپرستيم
آرش در كنار بيان رنج‌ها و واكاوي زخم‌ها و چركيني‌هاي جامعه، همواره كوشيده تا مرهم خنده و لبخند را بر لبان تشنه و خشكيده‌ي مردم خويش بنشاند:
نموده «آرش» ما شاد جمله مردم را
كنون كه هست قلم در كف اش، چرا نكند؟
او خنده را در نسخه‌هاي تجويزي خويش براي تسكين آلام مردم، هيچگاه از قلم نيانداخته است.- هر چند خنده‌ها و خندانيدن‌هاي آرش خود به نوعي گريه بدون اشگ است.- او گريه‌ها را در لفافه خنده چنان پيچيده و آنچنان فرياد زده كه انسان از فزوني درد خود به خنده مي‌افتد. در وراي قهقهه‌هاي طناز شهر ما، هقهقه‌هاي بي‌صداي او صد سخن فرياد را در دل خود دارند. او مي‌خندد و مي‌خنداند تا گريه‌ها يكه‌تازي نكنند. بعد ديگر شعر آرش فخامت و متين بودن اشعار اوست. او هيچگاه در بيان هجو و تحقير كسي برنيامده و لوديگري نكرده و به طبع آسماني و مقدس خود چوب حراج نزده و خود بودن و مثل خود انديشيدن را بر هر چيز و همه پست‌ها و رياست‌ها ترجيح داده است. در فرهنگنامه شعر او، طنز مسخره كردن و به سخره گرفتن ديگران نيست. آرش مسخره كردن را «لومپنيسم» مي‌داند و آن را شايسته يك انسان هنرمند و ارزشمدار نمي‌داند. وي معتقد است: «در جامعه ما و جوامع شبيه آن «طنز» بايد «سياسي – اجتماعي» باشد. طنز بايد از يك طرف به صورت زبان گويا و حقيقت‌گوي مردم دربيايد و از طرف ديگر، حاكمان را متوجه اشتباهات، نارسايي‌ها، خيانت‌ها و سوءاستفاده‌ها بكند و به آنها بفهماند كه مردم مي‌فهمند و مسايل را درك مي‌كنند»«4»
آرش آزاد، در گرسنگي‌ها نيز سير و در خالي بودن‌ها همواره لبريز و لبالب بوده و هيچگاه روزمره‌گي نكرده، نان به نرخ روز نخورده و براي رسيدن به نداشته‌ها، به خودفروشي هنري نپرداخته است:
با نان خالي ار شكمي نيمه پر كنيم
«ما آبروي فقر و قناعت نمي‌بريم»
او با مردم و براي مردم بودن را مي‌ستايد و به آن فخر و مباهات مي‌كند. در باور آرش، تاريكي و سرما ره آورد كلاغان است:
زير قدم مردم محروم، چو خاكيم
در چشم بد دشمن مردم، همه خاريم
تاريكي و سرماست ره آورد كلاغان
ما قاصد سرسبزي و گرما و بهاريم«5»
سخن آخر اين كه، آرش ضمن توجه و احترام به گذشته و ايمان به حال و امروز، به فردا و قضاوت آن باور عقيده‌مند دارد. او نخواسته در «امروز» و «اكنون» غوطه‌ور بوده و به فردا و فرداها بي‌توجه باشد. نگاه زماني او، آينده‌نگر و همواره رو به جلو است. او مرگ را پايان حيات نمي‌داند. در كتاب زيست او، مرگ آغازي ديگر براي زيستن دگر باره در يادها و خاطره‌هاي مردم خود و فردا است. او به رفتن ايمان دارد، اما به رفتن ماندني سخت عقيده‌مند است. او مي‌داند كه فردا از آن كساني است كه امروز خود را شناخته و به آن ارزش نهاده اما دل به آن نبسته‌اند:
عؤمور بوْيو، نيسگيل ايلن، يوْللارا گؤز تيكيب، گئتديم
بير كؤنول‌لوك محبّتين حسرتيني چكيب، گئتديم
تك‌ليگيمده گؤزدن قان- ياش آخيتسام‌دا، سئوينيرم
انسانلارين دوْداغيندا گولوش گولو اكيب، گئتديم
يك عمر چو شمع، در شبستان ماندم
افروختم و نور و صفا افشاندم
خود، گر چه زغم گريستم در همه عمر
شادم كه، هميشه خلق را خنداندم«6»

پي‌نوشت:
1- «من طنزپردازم» از مجموعه شعر «جيزيقدان چيخمابالا»
2- «چه كم توقع» از مجموعه شعر تركي و فارسي «جولو جولويه قالمادي»
3- «من طنز شاعري‌يم» از مجموعه شعر «جيزيقدان چيخمابالا»
4- از مقدمه مجموعه شعر تركي و فارسي «جولو جولويه قالمادي»
5- «ما ظنزنويسان» از مجموعه شعر تركي و فارسي «جولو جولويه قالمادي»
6- از مجموعه شعر جيزيقدان چيخمابالا

به مناسبت4 دی ماه تولد حمید آرش آزاد حميد آرش‌آزاد و اونون گولوش دونياسي
رحماني خياوي
حميد آرش‌آزاد و اونون گولوش دونياسي
هامي‌يا معلوم اولدوغوكيمي ساتيريك صنعتي چوخدا آسان يازيلا بيلمير. بعضي‌لرين عقيده‌سينه گورا «ياخشي ساتيرانهوسي هيچ‌ده هر هانسي قيمتلي علمي كشفدن آز اهمييتلي دئيبلدير.»(1)
ساتيرا روحي خسته‌ليك‌لره اَن دَيَرلي درمان اولوب و اولاجاقدير. جمعيت‌ده هرقدر انسانين قيمتي اونون وار- دولتي اساسيندا اولچورسه، گولوش ادبياتينا ميدان آچيلير. آذربايجان ادبياتيندا، ايرمينجي عصردن، گولوش شعري و نثري اونون قوّتلي قولو اولوبدور. ميرزازين‌العابدين مراغه‌اي، عبدالرحيم طالب‌زاده، ميرزاعلي معجز؛ و بو ياخينليغدا، حدّاد،‌كريمي مراغه‌اي، يالقئز، شهرك و «آرش‌آزاد» ساتيرا صنعتيندن بويوك باجاريقلا بهره‌لَنن شاعير و يازيچيلاريميزديلار.
«آرش‌آزاد» ين شعرينده معيشيتين ان خيردا مسئله‌لر‌يندن (ساعاتين عوضله‌مسي، تويوغون باهالاشماسي، سوپورگه‌چي‌نين بايرامليق ايسته‌مَسي و...) توتموش، اجتماعي- سياسي حادثه‌لره (انتقادچي يازيچيلارين سيجيللي‌لري باطل اولماق، اَيريني دوز يازماق اجبارينا قالماق و...) قدر مزه‌لي بير اسلوبدا عكس تاپئبدير.
بو دره دوز اولايدي
دووره‌سي بوز اولايدي
كاش «سيما» نين طنزينده
بير چيمديك دوز اولايدي
***
دينله مني، شاعر جان
قلمينه جان قوربان
گوزله طنز يازاندا
چوخ چيخما جيزيقيدان
***
بير نالا وور، بير ميخا
قويما چوخ سسي چيخا
قورخ‌كي، قارانليق دئوي
سني كوكوندن ييخا
***
حق سوزده چوخدور عذاب
اونا اؤرت شيرين لعاب
سوزو بئله گتيركي
نه شيش يانسين نه كباب(2)
شاعر اجتماعي حياتدا گوردويو يارامازليقلاري ساده‌جه اولاراق تصوير ائدير و اونلاري تنقيد شالاغينا توتور. ساده يازماغي شاعري درينليگه گنتمكدن مانع اولمور، چون‌كي اوزو جمعيتين اَن درين قات لارينا ده‌ك آتيلماشلاردان اولوب و اونلارلا قايناييب، جوشوب. بو ايسه شاعره ماكسيم گورگي يا ساياق آغير ياشاييق چتينليگي چينينه قويسادا، بويوك دوشونجه‌يه مالك ائديبدير و اونا قارتالا تك تيزبين گوزلوك باغيشلاييدير:
چوخلو وصف ائتديگين او حُسن و وجاهت ائله بو؟
باهارا طعنه ووران بوللو طراوت ائله‌بو؟
هر بير حق سوز دئيه‌نه مين جوره تهمت ياخيلير
بعضي‌ كس لرده‌كي وجدان و ديانت ائله‌ بو؟
ايكي مليون «خودي» اولموش نئچه مليون «نخودي»
او شعارلاردا گله‌ن «بيرليك» او «وحدت» ائله بو؟
«جيك» سنين، «بؤك»ده سنين، «آلچي» را، «توْوخان» داسنين
شريكيك «اوْنبايا» دا، رسمِ رفاقت ائله بو؟
ماهواره، ياساق، اينتر نئته فيلتر تاخيلير
ائشيديب- گؤرمك حرام اولدو، صراحت ائله بو؟
«دوشونوب، دينمه، دانيشما، گوزونو آغزيني يوم»
بئله بير عصرده، آزادليغا حؤرمت ائله بو؟(3)
معيشت ساتيراسي آرش‌آزاد ياراديجيليقيندا اساس محوري توتور. ائله بو سببه‌ گوره زحمت‌كش خالقين گئييم پالتاريندان توتموش چوره‌يه، خوره‌يه قدر هر شئيين عذاب- اذيّتيله تاپئلماسي‌كيمي مسئله‌لرده اونون شعرينه داخل اولوبدور.
معيشت ساتيراسي آذربايجان ادبياتيندا، او جمله‌دن محمدباقر خلخالي، لعلي حكيم، شكوهي، صراف و... كيمي شاعرلرين اثرلرينده عكسيني تاپيب، آنجاق بوگونكي شاعرلر يالقيزدان توتموش آرش‌آزاد و شهره‌كه قدر اوز زامانين اساس مسئله‌له‌ينه تانئييب و اونلاردا اولان چيركينليگي گولوش راوايتنان درمان ائله‌مگه چاليشيرلار آرش‌آزاد حافظ‌دن تضمين گوتوره‌ره‌ك جمعيت‌ده اولان عيبه‌جر وضعيتي بير ملمع شعرده لوحه‌يه چكير:
خرجيميز اولموش فراوان، الغياث
بورجوموز لاپ آشدي باشدان، الغياث
گورمه‌ديك بير جنس ارزان، الغياث
«درد ما را نيست درمان، الغياث
هجر ما را نيست پايان، الغياث»
ياغ تاپئلمير عرشه قالخميش نرخ قند
اَت بيزي هجرينده ائتميش دردمند
باغلاييب واعظ به گردن‌ها كمند
«دين و دل بردند و قصد جان كنند
الغياث، از هجرخوبان(!) الغياث»

قيرخ بئشه قالخسا اگر جانلاردا تب
اللي دوكاندا تاپيلماز بيرجه حبّ
احتكار ائتميش داواني بو لهب
«در بهاي بوسه‌اي، جاني طلب
مي‌كنند اين دلستانان الغياث»(4)
وطن اولادينين حسرتي، يوخسول، مظلوم زحمت آراملارينين طالعين دوشونمك، اونلارين حقوق و حاققئني جسارتله مدافعه ائتمك ح. آرشين يارادئجئلئغيندا مُهم موتيف حسابا گلير. اونون شعرلرينده بعضاً ايلك باخئشدا فردي سجييّه‌لي گورونن، هجو خاراكتري داشييان شعرلرينه‌ده شاعر درين سياسي مضمون و ايديا قارئشدئرير. اونلاري اجتماعي ساتيرا سويّه‌سينه قالديرا بيلير:
سن فند بيلمه‌دين بالا! دونياني دانلاما
يوخسا زيرك ليگين، «اگر»- «آمما»‌ني دانلاما
ويلاسي، «بئنز»‌ي يوْخ، يئري دشتِ جنون‌ايدي
مجنونا چون‌كي گئتمه‌دي، ليلاني دانلاما
«سيما» بو خلقه قورباغا، ياقارغا گؤسترير
گؤزدن ايتيبسه، بولبولِ شيداني دانلاما
«آرش»! ترقّي ائتمه‌يه، يالتاقليق ايسته‌نير
سن فند بيلمه‌دين، بالا! دونياني دانلاما(5)
شاعرين ساده، آيدين و كسكين ديلي خالق ديليندن آلئنئب، اونا گوره‌ده شعرلري اويناق، كسرلي و تأثيرلي‌دير. آرش‌آزاد بو اثرلري خالق ائدنده جمعيت‌ده، كئچميش‌ده ايشله‌نن افسانه‌نه‌لردن، ضرب‌المثل‌لردن، آتالار سوزوندن، گئنيش استفاده ائدير، ائله‌ بو ديلينن، ملت‌ آراسيندا حكم سورن رشوت خورلوق، يالان، رياكارليق و يالتاقليق‌كيمي چركين صنعت‌لدي ساتيرا آتشينه توتور.
اولكه‌ده اجتماعي‌ عيبه جرليكلرله برابر، معيشتده‌كي نقصان‌لاري را، چاتئشما مازليقلاري‌دا، يالنيز ساتيرا قلمي‌ايله اصلاحين ممكونلويونو دويان بير سيرا شاعرلر بوژانرين انكشافينا چاليشمشيلار. ساتيرانين اولدوروجو، هم‌ده معالجه‌وي قامچي‌سي ايله فعاليت گوستره‌ن شاعرلرين محصولدار صنعتكارلارين بيري حميد آرش‌آزاد اولدوبدور:
دوزدور اوْلوب پنيرله چؤرك شام، ناهاريميز
آنجاق سئوين‌كي، توليد اوْلور چوْخ شُعاريميز
چيلپاق‌ليق ايله آج‌ليغا بيزلرده باخمايين
واردير ناغيلدا، شعرده چوْخ افتخاريميز
نه آغري‌ييب بو بئل لريميز، نه يوْرولموشوق
بونلا بئله‌كي، چوْخلاري اوْلموش سواريميز
«آرش»! اوزاتما چوْخ سؤزو، اسراري پرده‌له
گلمزسانا بيزيم بوقده‌ر عيب و عاريميز(6)
شعرين گوجو ائلين آلغيشلاماسيندادير. آرش‌آزادين شعرلري كوتله‌لرين طرفيندن به‌يه‌لينير. سوادسيز آداملاردا اوز ياشايئشئينن بير حصه‌سينين چيركينليگين و نقصانلارين اونون شعرينده عكس صداسين ائشيدير. اونلار بو شعرلري ائشيدنده دئييرلر: پاه آتونان! بونلاري كيم بو شاعرين قولاغينا چاتديريب؟ بلكه‌ده او ائله بيزيم بيريميزدير!» دوغروداندا بعضاً آدام بو صحنه‌لري گورنده رحمتليك جليل‌محمد قلي‌زاده‌نين سوزو يادينا دوشوركي: اي بو سوزلري ائشيدنلركي گولمكدن آغرينيزي قولاغئزين ديبينه‌قدر آچئسيز، بيليسيزكي كيمه گورلوسوز؛ بير آينايا باخين!
ح. آرشين شعري اوز دورونون نبضين توتان و اونلاري ابديلشديرن شعرلردير. شاعر باجاريقلا ائلييه بيليب‌كي حساس دَم‌لري شيكار ائديب و اونلاري بير نئچه بيت بورتلتلرينده گلن نسيللره رسم ائله‌سين. بو شعرلر زمانه‌نين طلبيندن رونمان شعرلدير و اولاجاقدير.

پانويس‌ها:
1- آذربايجان گولوشي عصرده، كامران محمد اوف، يازيچي، باكي 1989، ص 4
جيزيقدان چيخما بالا، حميد آرش‌آزاد، 1381، تبريز ص 100
3- جولو جولويه قالمادي، حميد آرش‌آزاد 1383 تبريز ص 4-133
4- جيزيقدان چيخما بالا... ص 135
5- جولو جوله‌يه قالمادي ص 146-7
6- يئنه اورادا... ص 141- 140