ماها كه در جهان به همه مفلسان سريم

در فقر و فاقه، بر همه‌ي دهر سروريم

«تنظيم خانواده» نموده‌ست چون پدر

جمعاً دوازده پسر و هفت دختريم

با نانِ خالي ار شكمي نيمه پر كنيم

«ما آبرويِ فقر و قناعت نمي‌بريم»

چون در اتاق و هال نداريم جايِ خواب

شب، رختخوابِ خويش به دهليز مي‌بريم

نيمي ز ما خريده اگر پاك كن و مداد

نيمي دگر هنوز به دنبالِ دفتريم

بعضي، چو ارز، پروري و چاق و فربه‌ايم

برخي دگر، ريال صفت، پاك لاغريم

چون در اتاق، جاي برايِ عبور نيست

ناچار، مثلِ كانگورو، هر لحظه مي‌پريم

جوراب‌و كفش، بس كه گران است و پول، كم

از هر كدام، سالي يك لنگه مي‌خريم

هنگامِ شام، گر بنشينم كيپِ هم

از صدرِ خانه تا سه‌ قدم خارج از دريم
با اين همه، هنوز من احساس مي‌كنم

كز حدِّ انتظارِ پدر، باز كمتريم